جرئت بسیار
فقط کافی است پیش از انجام سختترین کارها دو ساعت پشت سر هم از درونیاتت بنویسی، آنوقت میبینی که جرئتات برای انجام کارها هزار برابر شده.
فقط کافی است پیش از انجام سختترین کارها دو ساعت پشت سر هم از درونیاتت بنویسی، آنوقت میبینی که جرئتات برای انجام کارها هزار برابر شده.
اگر نوشتن را جدی بگیری زیر بار ایدهها غرق میشوی! (+)
تسلط بر نوشتن کمک میکند که حس کنی توان بیشتری برای ساختن آینده داری.
داشتن نظم شخصی به معنای محدودیت و خرکاری نیست. اتفاقا بیشترین آزادی عمل و فراغت با نظم شخصی به دست میآید.
هدفگذاری بدون داشتن نظمشخصی یعنی هیچ و پوچ.
با وسواسهای بیهوده به آدمی ملالآور تبدیل میشویم.
داشتن وقت کافی اصلاً اهمیتی ندارد؛ مسئله داشتن انرژی کافی است.
روی آموختن یک مهارت تمرکز جدی داشته باش. همین که حس کنی در گوشهای از زندگی در حال رشد هستی و هر روز بهبود اندکی را تجربه میکنی حسوحالت نسبت به تمام زندگی دستخوش تغییر میشود. (+)
اگر اراده و حوصلۀ کنترل ورودیهای ذهنت را نداری، با ناامیدی و زوال بساز.
انسان فقط در موسیقی عظمت را تجربه میکند.
هیچچیز بهاندازۀ اقدام سریع تمایز ایجاد نمیکند.
هر لحظه که حس کردی باید بگویی «دوستت دارم» همان لحظه بگو.
با محتوای خوبی که تولید میکنی روز دیگران را بساز.
شهرتِ مثبت و سازنده کلید ورود به دنیاهای تازه است.
همه چیز ناقص است.
از ناقصبودن لذت ببر.
خندیدن هنر است.
آیندۀ زیبا، با زشتکردن لحظۀ حال ساخته نمیشود.
خودشناسی وقتی آغاز میشود که دست از خودتخریبی برمیداریم.
برای تاثیرگذاری از طریق محتوا، علاوه بر داشتن کیفیت بالا، ناچار از انتشار شلاقی محتوا هستیم.
وقتی خوب مینویسی که از خودت مینویسی؛ بدون ترس و واهمه، با شجاعت تمام.
آشنابودن به روش مناسب مهم نیست، پایبندبودن به روش مناسب اهمیت دارد.
پیادهروی نوعی نوشتن است و نوشتن هم نوعی پیادهروی.
زندگی من زیباست؛ چراکه در همه جای آن عشق لحاظ شده است.
آدم خوشقلب، همیشه خلاق است.
اگر با سماجت تمام یک مسئله را در ذهنت نگه داری، بالاخره راه حل آن را پیدا میکنی.
تشویق و توجه دیگران ارزش این را ندارد که دربارۀ چیزهایی که دوست نداری بنویسی.
گزینههای کمتر مساوی است با تمرکز بیشتر.
خرد یعنی آگاهی از خوشبختی خود.
انجام هر کار جدی و اثربخشی سخت است. مسئله این است سختی انجام بعضی از کارها برایت ثروت و معنا تولید میکند، برخی دیگر نه. کاری را انجام بده که سختیاش را با معنی میدانی.
خستگی ناگزیر است، مهم این است که خودت را با چه کارهایی خسته میکنی.
با تشویق خوب و درست دیگران ممکن است برای همیشه در ذهن آنها ماندگار شوید.
اول سوال را بفهم، بعد جواب بده.
فکر میکنید جزئیات خاطراتتان را از یاد بردهاید؟ دستبهقلم شوید تا ببیند ذهنتان چگونه جزئیات جدیدی را برای آنها میسازد.
نوشتن کمک میکند تا حس کنیم آگاهانه و ارادی و انتخابی عمل میکنیم.
تا دربارۀ معنی یک کلمه مطمئن نشدی، آن را به کار نبر.
دربارۀ این نکته: هوش کلامی
هر لحظه که یادت افتاد باید بنویسی، همان لحظه بنویس.
روز کاری کماسترس روزی است که آن را با رسیدگی به مهمترین اولویتت شروع میکنی.
فرد موفق کسی است که از انجام کارهای سخت لذت میبرد.
اگر نمیتوانی گذشتهات را به اثر ادبی تبدیل کنی، رهایش کن.
خوششانسبودن یک انتخاب است.
نوشتن نوعی شجاعت است.
به خاطر ناتوانیات در انجام یک کار، اهمیت آن کار را زیر سوال نبر.
نوشتن یک هدف، گامی برای پروش دادن جرئت رسیدن به آن هدف است.
اینکه از مطالعۀ مکرر نوشتههای محبوبت لذت میبری یک ویژگی کمیاب است. این توانمندیات را تقویت کن.
هیچ تکنیک و ترفندی را نمیشناسم که به اندازۀ پیادهروی در افزایش خلاقیت مؤثر باشد.
محتوای خوب نوعی گزارش عملکرد است؛ اما نه به بیمزگی نمونههای اداری آن.
هیچ چیزی به اندازۀ آموختن نکتهای جدید کیفورم نمیکند.
همیشه به یک شغل دیگر فکر کن.
اگر قرار نیست بد بمانید، چرا از بد شروع کردن میترسید؟
رابطه یعنی نپریدن وسط حرف دیگران.
از شبکههای اجتماعی بیشتر از تلویزیون بترس.
اگر خطاب به یک مخاطب مشخص بنویسید. بهتر و شفافتر مینویسید.
معیار مناسبی برای اندازهگیری رشد مهارت نویسندگی:
کم شدن فاصلۀ مغز و دست.
ابهام ترسناک نیست. شروع نکردن به خاطر ابهام ترسناک است.
فکر کردن به نتایج و دستاوردهای یک کار هیجانانگیز است؛ اما فقط در ابتدای کار. اگر در طول مسیر مدام به نتیجه فکر کنی، بهتدریج حوصلهات سر میرود و حتی ممکن است هدف را دور از دسترس بدانی و دست از کار بکشی.
هیجان در پیمودن مسیر است؛ نه در خیالبافی دربارۀ مقصد.
این تویی که با تداوم، به کارهایت معنا میدهی.
برای فرار از تولید مصرفت را بیشتر نکن.
برای خوانندهها مینویسی یا نویسندهها؟
تولید محتوای مفید میتواند نوعی سهیم بودن در رشد دیگران باشد.
تا کی میخواهی با کارهای بیهوده خودت را هدر بدهی؟
-اون میگه تا وقتی نتونستی برای سایتت مقالههای ساختاریافته و جذاب بنویسی، واسه تولید انواع دیگۀ محتوا عجله نکن.
روزانهنویسی تنها تمرینی برای نوشتن نیست. روزانهنویسی الهامبخش شیوۀ تازهای از زیستن است.
-یه روز یه نفر از مقایسۀ زندگی خودش با دیگران دست کشید، تازه فهمید زندگی چقدر قشنگه.
کم و کیف اشتیاق خودت نسبت به یک کار را نه پیش از آن، که با پرداختن به آن است که میتوانی اندازه بگیری. (+)
اولین گام نویسنده شدن است که خودت را شایستۀ نویسنده بودن بدانی.
با تولید محتوا، آموختهها و تجربههایت را غنیتر میکنی.
برای پرهیز از کلیشهها، باید با شناخت کلیشهها آغاز کرد.
با جملهورزی افکارم را ورز میدهم.
از تجربههای فوقالعاده مفید برای یک مدرس: برگزاری وبینار.
اگر در نشر و تکرار ایدهها و باورهایت سرسختی و استقامت به خرج میدهی در نهایت مخاطبان درجهیک خودت را پیدا میکنی.
شلوغی یک برنامه، ضمانت شکست آن است.
بر درخت آگاهی، خواندن و نوشتن برگهای همسایهاند.
-یه روز یه نفر تصمیم گرفت دیگه منتظر بقیه نمونه. تازه همون روز بود که فهمید شروع کارای خوب و ارزشمند چقدر آسونه.
اگر از ارائۀ مکتوب یک موضوع طفره میرویم، به احتمال قوی هنوز آن موضوع را بهخوبی نفهمیدهایم.
میخواست تغییر کند، پس هر روز این جمله را تکرار میکرد: میخواهم بیوقفه آزمایش کنم، شجاعانه اشتباه کنم و بارها و بارها و بارها از نو شروع کنم.
-یه روز یه نفر دوباره دیر از خواب بیدار شد. اما دیگه حالش از سرزنش کردن خودش بهم خرده بود. از اون به بعد تصمیم گرفت قدر لحظههای بیداریشو بیشتر بدونه.
دیگه وقتی دیر بیدار میشد به خودش بدوبیراه نمیگفت.
آدمیزاد هرگز با ملامت کردن خودش تغییر نمیکند. دیگران را هم نمیتوان با ملامت کردن تغییر داد.
شروع نوشتن راحت است: از چیزهایی بنویس که در حافظهات میپلکد.
در آموختن یک مهارت باید بنا را بر این بگذاری که استعداد لازم را برای پرداختن به آن مهارت نداری. با چنین فرضی- بهجای نگرانی بیهوده بابت استعداد- تمام توان و تمرکزت را صرف بهبود عملکردت میکنی.
ایدهای برای دوام آوردن: تلاش برای ساختن یک زندگی شاد و شادیبخش.
شادی در نفس تلاش است.
زندگی پر از گرفتاریهای بیمعنا و ناگزیر است. اگر شوق انجام کاری را داریم باید در میان همین گرفتاریها دست به کار شویم.
دوست دارید مشوق و معرف چه موضوعی باشید؟
میدانی بیشتر چه وقتی از اینکه کم مینویسم افسوس میخورم؟ دقیقاً اوقاتی که بیشتر مینویسم.
چون حین بسیارنویسی متوجه میشوم که از چه شگفتیِ بزرگی خودم را محروم میکردهام.
وقتی زیاد مینویسم، ایدهها خواسته و ناخواسته سرازیر میشوند. غالباً در یک نشست نوشتاری پنج-شش ساعته به اندازۀ یک ماه فکر و ایده پیدا میکنم. اما عوض خوشحالی برای ایدههایی که به ذهنم خطور کرده، خاطرم مکدر میشود از اینکه در روزهای رفته چه ایدههای درخشانی به خاطر کمنویسی از چنگم گریختهاند.
من از ترس نابودی ایدههاست که مینویسم. نوشتن گشودن فرش قرمز برای فرشتۀ الهام است.
یادت باشد: همیشه چیزی هست که تو را ناراحت کند؛ اما تو میتوانی به آن میدان ندهی.
عامل اصلی تمایز تو، روحی است که در کارهایت میدمی.
بهرهوری یعنی بهترین ساعات روزت را صرف شبکههای اجتماعی نکنی.
حالا که سفرۀ اینترنت پهن است، دست ما برای یادگرفتن و یادددان بازتر از همیشۀ تاریخ است. نزد هریک از ما سهمی از دانش و تجربه موجود است که حالا مجال انتشار گستردۀ آن فراهم شده. کاش این فرصت درخشان را دستکم نگیریم.
باکیفیتترین ساعات روز نباید بههیچعنوان صرف شبکههای اجتماعی بشود.
اگر به بیکاری به منزلۀ امکانی برای کشف فضاهای تازه، و محرک انجام کارهای شجاعانهتر بنگریم، آنوقت شاید توانمندیهایی را در خودمان ایجاد کنیم که فرصتهای شعلی بهتری را پیش رویمان قرار بدهد.
از اینترنت با این همه وسعت و قدرت برای تکرار نقونالههای رایج استفاده نکن.
از خودت بپرس: چگونه میتوانم چیز مفیدی به فضای اینترنت اضافه کنم؟
تنها حسرت من در پایان عمر شاید این باشد: چرا بیشتر پیادهروی نکردم.
ایکاش همین الان شهامت آن را داشته باشیم که چرک و کثیف و ناقص و مضطرب و رنجور -هر طور که شده- کار موردعلاقهمان شروع کنیم. مگر نه اینکه هر انسانی اینگونه پا به جهان میگذارد؟
احساس میکنی درمانده و پریشانی، هیچ دستاورد بزرگ و ارزشمندی نداری؟ میدانی چرا؟ چون فقط کارهایی را انجام میدهی که گمان میکنی از پس آنها بر میآیی.
وقتی میفهمی کار موردعلاقهات را پیدا کردهای که بههیچ افسوس نخوری که چرا فلان شغل نانوآبدار را انتخاب نکردی.
تنها چیزی که باید از آن بترسیم شروع نکردن است. هر چهقدر دیرتر آغاز کنیم، وسواس ما برای شروع کار بیشتر میشود. شروع کار انرژی و انگیزۀ چندانی نمیخواهد؛ حتی امکانات هم نمیخواهد. اینها چیزهایی هستند که پس از شروعکردن به دست میآیند، نه پیش از آن.
رنجِ نپرداختن به علایق و استعدادهای خود، چنان مُهلک است که شاید بتوان آن را با رنج ورشکستگی و بیماری صعبالعلاج و ازدستدادن عزیزان قیاس کرد.
هر چهقدر که به تلخیها و تیرگیهای زندگی خیره شوی، باز هم در لحظاتی پی میبری که زندگی بیاندازه زیباست.
به خودم قول دادهام همیشه لبخندم را روی لبهایم حفظ کنم.
آگاهی و آمادگی با دنبالکردن اخبار روز به دست نمیآید. ای بسا غرقشدن در خبرها باعث کژفهمی ما بشود و تأثیر مخربی روی تصمیمهایمان داشته باشد.
خیل مردگان به ما میگویند که بهتر است برای زیباتر کردن زندگی پس از مرگ خود بکوشیم. به تعبیر چارلز هَندی «زندگی پس از مرگ، یعنی زندگی ما در ذهن نسلهای بعدی.»