مورچه که دید آبْ تمام لانهاش را فراگرفته، داد زد:
«دنیا را آب برد.»
حالا حکایت ماست. افکار و اعمال خودمان را به همۀ دنیا تعمیم میدهیم.
گمان میکنیم جمیع خلایق چشم دوختهاند تا پای ما روی پوست موز برود و قهقهه بزنند.
واقعیت این است:
غالباً در سالهای اولیۀ کارمان هیچ کسی به کار ما توجه چندانی نمیکند.
اینکه خیال کنیم انتشار نوشتههای بد و ارائه ایدههای ضعیف به اعتبار ما خدشه وارد میکند ناشی از یک خطای شناختی بزرگ است.
دقیقاً نگران از دست رفتن کدام اعتبار هستیم؟
در آغاز کار ما هنوز اعتباری نداریم که دلواپس خدشهدار شدن آن باشیم.
برای کسب ذرهای اعتبار باید سالها عرق ریخت.
بگذارید این یادداشت را با حکایت مورچهایِ دیگری تمام کنم! حکایت مورچهای که تیمور از او درس پیگیری و هدفجویی آموخته بود؛ مورچۀ دانه در دهانی که بعد از شصت هفتاد بار افتادن از دیوار کماکان به تلاش دیوانهوارش ادامه داده بود.
بله، کسب اعتبار چنین تقلایی میطلبد.