یک بار که مستاصل و پریشان از انبوه کارها و گرفتاری‌ها پشت میز کارم نشسته بودم، ناخودآگاه چشمم خیره شد به یک دسته کاغذ قهوه‌ای رنگ که گوشۀ میز بود. یکی از کاغذها را برداشتم و نوشتم:

من با این همه کاغذ اجازه ندارم بهانه بیاورم. باید روی این کاغذها چیزی بنویسم تا زندگی‌ام تغییر کند.

بعد از آن هر بار که گذرم به دکۀ روزنامه‌فروشی و مغازۀ لوازم‌التحریر می‌افتد، یک بسته کاغذ هم می‌خرم.

تلاش برای سیاه کردن این کاغذها، افق‌های تازه‌ای در برابر من گشوده است.

 

پیشنهاد:

بروید سراغ قفسه‌ها و کمدهای خانه ببینید ته سررسیدها و دفترهایی از رده خارجتان چقدر کافی سفید بافی مانده. هر چی کاغذ خالی هست جمع و جور کنید. حالا وقت آن است که زودتر برای سیاه کردن این کاغذها دست به کار شوید.

پی‌نوشت:

این روزها که در قرنطینه‌ام می‌بینم که تا بیست آینده هم به اندازۀ کافی کاغذ دارم! البته من بیشتر اوقات تایپ می‌کنم. ولی نوشتن روی کاغد کیف خودش را دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *