آگاهانه و ارادی و انتخابی
نوشتن کمک میکند تا حس کنیم آگاهانه و ارادی و انتخابی عمل میکنیم.
نوشتن کمک میکند تا حس کنیم آگاهانه و ارادی و انتخابی عمل میکنیم.
تا دربارۀ معنی یک کلمه مطمئن نشدی، آن را به کار نبر.
دربارۀ این نکته: هوش کلامی
هر لحظه که یادت افتاد باید بنویسی، همان لحظه بنویس.
روز کاری کماسترس روزی است که آن را با رسیدگی به مهمترین اولویتت شروع میکنی.
فرد موفق کسی است که از انجام کارهای سخت لذت میبرد.
اگر نمیتوانی گذشتهات را به اثر ادبی تبدیل کنی، رهایش کن.
خوششانسبودن یک انتخاب است.
نوشتن نوعی شجاعت است.
به خاطر ناتوانیات در انجام یک کار، اهمیت آن کار را زیر سوال نبر.
نوشتن یک هدف، گامی برای پروش دادن جرئت رسیدن به آن هدف است.
اینکه از مطالعۀ مکرر نوشتههای محبوبت لذت میبری یک ویژگی کمیاب است. این توانمندیات را تقویت کن.
هیچ تکنیک و ترفندی را نمیشناسم که به اندازۀ پیادهروی در افزایش خلاقیت مؤثر باشد.
محتوای خوب نوعی گزارش عملکرد است؛ اما نه به بیمزگی نمونههای اداری آن.
هیچ چیزی به اندازۀ آموختن نکتهای جدید کیفورم نمیکند.
همیشه به یک شغل دیگر فکر کن.
اگر قرار نیست بد بمانید، چرا از بد شروع کردن میترسید؟
رابطه یعنی نپریدن وسط حرف دیگران.
از شبکههای اجتماعی بیشتر از تلویزیون بترس.
اگر خطاب به یک مخاطب مشخص بنویسید. بهتر و شفافتر مینویسید.
معیار مناسبی برای اندازهگیری رشد مهارت نویسندگی:
کم شدن فاصلۀ مغز و دست.
ابهام ترسناک نیست. شروع نکردن به خاطر ابهام ترسناک است.
فکر کردن به نتایج و دستاوردهای یک کار هیجانانگیز است؛ اما فقط در ابتدای کار. اگر در طول مسیر مدام به نتیجه فکر کنی، بهتدریج حوصلهات سر میرود و حتی ممکن است هدف را دور از دسترس بدانی و دست از کار بکشی.
هیجان در پیمودن مسیر است؛ نه در خیالبافی دربارۀ مقصد.
این تویی که با تداوم، به کارهایت معنا میدهی.
برای فرار از تولید مصرفت را بیشتر نکن.
برای خوانندهها مینویسی یا نویسندهها؟
تولید محتوای مفید میتواند نوعی سهیم بودن در رشد دیگران باشد.
تا کی میخواهی با کارهای بیهوده خودت را هدر بدهی؟
-اون میگه تا وقتی نتونستی برای سایتت مقالههای ساختاریافته و جذاب بنویسی، واسه تولید انواع دیگۀ محتوا عجله نکن.
روزانهنویسی تنها تمرینی برای نوشتن نیست. روزانهنویسی الهامبخش شیوۀ تازهای از زیستن است.
-یه روز یه نفر از مقایسۀ زندگی خودش با دیگران دست کشید، تازه فهمید زندگی چقدر قشنگه.
کم و کیف اشتیاق خودت نسبت به یک کار را نه پیش از آن، که با پرداختن به آن است که میتوانی اندازه بگیری. (+)
اولین گام نویسنده شدن است که خودت را شایستۀ نویسنده بودن بدانی.
با تولید محتوا، آموختهها و تجربههایت را غنیتر میکنی.
برای پرهیز از کلیشهها، باید با شناخت کلیشهها آغاز کرد.
با جملهورزی افکارم را ورز میدهم.
از تجربههای فوقالعاده مفید برای یک مدرس: برگزاری وبینار.
اگر در نشر و تکرار ایدهها و باورهایت سرسختی و استقامت به خرج میدهی در نهایت مخاطبان درجهیک خودت را پیدا میکنی.
شلوغی یک برنامه، ضمانت شکست آن است.
بر درخت آگاهی، خواندن و نوشتن برگهای همسایهاند.
-یه روز یه نفر تصمیم گرفت دیگه منتظر بقیه نمونه. تازه همون روز بود که فهمید شروع کارای خوب و ارزشمند چقدر آسونه.
اگر از ارائۀ مکتوب یک موضوع طفره میرویم، به احتمال قوی هنوز آن موضوع را بهخوبی نفهمیدهایم.
میخواست تغییر کند، پس هر روز این جمله را تکرار میکرد: میخواهم بیوقفه آزمایش کنم، شجاعانه اشتباه کنم و بارها و بارها و بارها از نو شروع کنم.
-یه روز یه نفر دوباره دیر از خواب بیدار شد. اما دیگه حالش از سرزنش کردن خودش بهم خرده بود. از اون به بعد تصمیم گرفت قدر لحظههای بیداریشو بیشتر بدونه.
دیگه وقتی دیر بیدار میشد به خودش بدوبیراه نمیگفت.
آدمیزاد هرگز با ملامت کردن خودش تغییر نمیکند. دیگران را هم نمیتوان با ملامت کردن تغییر داد.
شروع نوشتن راحت است: از چیزهایی بنویس که در حافظهات میپلکد.
در آموختن یک مهارت باید بنا را بر این بگذاری که استعداد لازم را برای پرداختن به آن مهارت نداری. با چنین فرضی- بهجای نگرانی بیهوده بابت استعداد- تمام توان و تمرکزت را صرف بهبود عملکردت میکنی.
ایدهای برای دوام آوردن: تلاش برای ساختن یک زندگی شاد و شادیبخش.
شادی در نفس تلاش است.
زندگی پر از گرفتاریهای بیمعنا و ناگزیر است. اگر شوق انجام کاری را داریم باید در میان همین گرفتاریها دست به کار شویم.
دوست دارید مشوق و معرف چه موضوعی باشید؟
میدانی بیشتر چه وقتی از اینکه کم مینویسم افسوس میخورم؟ دقیقاً اوقاتی که بیشتر مینویسم.
چون حین بسیارنویسی متوجه میشوم که از چه شگفتیِ بزرگی خودم را محروم میکردهام.
وقتی زیاد مینویسم، ایدهها خواسته و ناخواسته سرازیر میشوند. غالباً در یک نشست نوشتاری پنج-شش ساعته به اندازۀ یک ماه فکر و ایده پیدا میکنم. اما عوض خوشحالی برای ایدههایی که به ذهنم خطور کرده، خاطرم مکدر میشود از اینکه در روزهای رفته چه ایدههای درخشانی به خاطر کمنویسی از چنگم گریختهاند.
من از ترس نابودی ایدههاست که مینویسم. نوشتن گشودن فرش قرمز برای فرشتۀ الهام است.