و
و اینیک، که میگفت کاش سیبی بودم؛ لانهی تمام کرمهای دنیا.
و اینیک، که میگفت کاش سیبی بودم؛ لانهی تمام کرمهای دنیا.
و این مرد که هم سیری مانع نوشتنش بود هم گرسنگی.
و ری بردبری، که هر روز یک داستان مینوشت، بی که از قبل ایدهای داشته باشد. تازه پس از اتمام نگارش داستان بود به موضوع آن پی میبرد.
و کسی هم بود که فهمید فقط با تمرکز و مداومت در نوشتن روزانه است که میتواند کارهای تازه بکند و از پیلۀ کلیشه بیرون بزند.
و اینیک، که فهمید اگر اجازۀ هیچ کار دیگری به خودش ندهد مجبور میشود که بنویسد.
هر کتابی بخوان، به کتابهای مختلف نوک بزن، هزاران کتاب را سطحی و سرسری بخوان؛ اما علاوه بر این، یک کتاب، فقط یک کتاب را خیلی خوب بخوان، استادانه بخوان.
آدمها در طول روز بیش از حد تصور برای فکر کردن به سن و سال خودشان و مقایسۀ آن با دیگران وقت میگذارند.
خب، به نظرت نمیشود دربارۀ این مشغولیت ذهنی مداوم، دست به قلم شد؟
رضایت مخاطب را با کاری که رضایت خودت را جلب میکند، جلب کن.
خطر بزرگ دروغ گفتن این نیست که دستت رو شود، این است خودت هم دروغت را باور کنی.
دیگران آنچه میگویی نمیشنوند، آنچه میخواهند برداشت میکنند.
حس بد خوبیاش این است که محرک قدرتمندی برای نوشتن است.
بزرگترین انتقام مشتری از یک کسبوکار این است که خودش را از آن بگیرد.
ایدههایی که اجرا نمیکنیم در سرمان کپک میزنند.
نوشتن خزعبل خیلی بهتر از خواندن آن است.
میتوان و میباید موفقیت و رضایت را با هم داشت.
مینویسی تا خودت را بازنگری کنی. در پوستۀ دفاع از افکار قبلی خودت نمان. شکفتگی درونی نتیجۀ بازنگری درونی است. اینطوری قبول عام بیشتری هم خواهی داشت، چون از پویندگی لازم برخورداری و این برای آدمها الهامبخش است؛ آدمهایی که رخوت و ملال بیاندازۀ زندگی روزمره به ستوه آمدهاند و در به در پی روزنهای برای تغییرند.
نوشتن، هم میتواند تو را در پیلۀ گذشتهها نگه دارد هم میتواند تو را از بند گذشته برهاند و در دامن فردا بگذارد.
برخی برای فراموش کردن مینویسند، اما نوشتن برای من موجب یادآوری بسیاری چیزهاست. نوشتن برای فعال کردن حافظه است.
هر تصمیم ایدهای برای نوشتن است.
نقل از: چیزی برای نوشتن
نوشتن مغزم را تنظیم میکند.
وقتی آموزش در ذهن و عملکرد تو تغییر ایجاد میکنند، نگذار اطرافیانت دوباره تو را به چاه برگردانند.
یا حماقت خود را برطرف میکنی یا برای آن توجیه میتراشی؛ راه دیگری نیست.
به رابطۀ عمیقی بین افزایش دایره لغات و اعتماد به نفس پی بردهام. هرچقدر کلمههای بیشتری داشته باشید، با اعتماد به نفس بیشتری فکر میکنید و حرف میزنید.
گاهی میتوانیم اتفاقی روی نقشۀ اسنپ جایی را انتخاب کنیم و برویم و آنجا قدم بزنیم. به در و دیوار و زمین و آسمان آن محله نگاه کنیم. برویم توی مغازه قیمت بپرسیم، به کالاهای مختلف دست بزنیم. ایدههای تازه محصول کنجکاوی است.
به خاطر هزینههای قبلی در بند یک کار نمان. تو برده نیستی. هر زمان که خواستی میتوانی حوزۀ فعالیت تخصصی خودت را تغییر بدهی. آیندۀ مطلوب میوۀ پرداخت هزینههای تغییر است.
برای تغییر کار و زندگیات محتاج قاطعیت در قطع ارتباطات کمحاصل هستی.
آدمی باش که میخواهد بداند تا بتواند.
برای تحقق اهداف، بیش از تکنیک و ترفند، به باورِ رسیدن نیاز داری.
عامل اصلی تمایز تو، روحیست که در کارهایت میدمی.
جدیت تو فقط زمانی به دیگران اثبات میشود که در کارت تداوم داشته باشی.
خلاقیت از زمانی آغاز میشود که تمام دانستههایت را منتشر کنی و دیگر چیزی برای گفتن نداشته باشی.
رازِ یافتن راهکارهای مناسب این است که مدام در جستجوی آنها باشی.
باید مثل جانت در حفاظت از عادتهای خلاقانهات کوشا باشی. اگر روزی هزار کلمه مینویسی، تحت هر شرایطی باید پاسدار حفظ این عادت باشی.
اگر شهامت خاموش کردن گاه به گاه موبایلت را نداری، برای همیشه از خلاقیت و کشف ایدههای تازه خداحافظی کن.
باید با ایدههای تازهای که به ذهنت میرسد به نرمی و ملایمت برخورد کنی؛ هر ایدهارزش این را دارد که در گوشهای نوشته شود و فرصت پختهشدن در طول زمان را پیدا کند.
حرفی که یک نفر در نقطۀ هشتاد میزند، شاید برای تو که در نقطۀ ده ایستادهای اصلاً مناسب نباشد. در پذیرفتن توصیهها احتیاط کن.
دفترچهای داشته باش و جملات مهرآمیزی که از زبان دیگران میشنوی بنویس.
همه مثل تو فکر نمیکنند. همه مثل تو حس نمیکنند. پس دست از تفسیر وسواسگونه و بیهودۀ کلام و رفتار دیگران بردار.
معرفی مفید و مختصر و جذاب خودت را تمرین کن.
هر چیزی را به بهانهای برای یادگیری و رشد تبدیل کن.
در هر لحظه از روز میتوان جملهای خوب نوشت. دست به قلم باش.
وقتی گرفتاری و شوق خواندن کتابی به سراغت میآید، هر طور شده، حداقل یک صفحه از آن را بخوان.
نگذار خطاهای دیگران، برایت مسرتبخش باشد.
پیشرفت کردن، بدون داشتن دغدغۀ رشد و پیشرفت دیگران معنایی ندارد.
تلاش برای اثبات بیسوادگی و بیمایگی دیگران بیاثرترین کار ممکن است. روی خودت کار کن.
به همه بگوکه چقدر به خاطر انجام کار موردعلاقهات هیجانزده و خوشحالی. این به آنها انگیزه و قوت قلب میدهند تا علایقشان را جدیتر دنبال کنند.
هر وقت کمتر از کار دیگران ایراد گرفتی، یعنی بیشتر سرگرم کار خودت هستی.
کیفیت کمک به دیگران، به مراتب مهمتر از کمیت آن است.
با آدمهای با انگیزه فقط حین پیادهروی حرف بزن؛ تأثیر چنین گفتوگوهایی هزار برابر است.
وقتی میگویی: «سلام چطوری و حالت خوبه؟» واقعاً برای شنیدن جواب آن مکث کن، اینگونه حرفها را از معنای خودشان تهی نکن.
داشتن صد مخاطب عمیق، هزار برابر بهتر از داشتن یکمیلیون مخاطب سطحی است.
یکی از هدفهای تو میتواند شنیدن برخی از جملات باشند، مثل شنیدن این جمله: تو شنوندۀ خوبی هستی.
از تماشای موفقیت دیگران، به اندازۀ خیره شدن به یک منظرۀ زیبا لذت ببر. این راز رشد و آرامش است.
هیچکسی نمیتواند ذرهای از عزم و اشتیاق تو برای بهدست آوردن موفقیت بکاهد. اگر چنین کرد، مقصر تویی.
از هر کتابهای نخواندهات، حتی اگر یک پاراگراف هم بخوانی عالی است.
فقط رسانههایی ارزش دنبال کردن دارند که تو را به آدمها، کتابها و سایتهای بهتر وصل میکنند.
همیشه دنبال کتابی بگرد که در زندگیات معجزهای بزرگ ایجاد کند. شاید هرگز چنین کتابی را نیابی، اما چنین انتظاری دستاوردهای بیشماری دارد.
چیزهایی بخوان که بیسوادیات را به رخت بکشند.
وقتی چیزی را نمیفهمی، اول بیسوادی خودت را محکوم کن، نه ناتوانی نویسنده را.
کار موردعلاقۀ تو کاری است که دوست داری دربارۀ آن بیشتر و بیشتر یاد بگیری.
علاقهات را به بهانه آلوده نکن.
کار امروز را به امشب موکول نکن.
باید عرق بریزی تا بفهمی باید برای چهچیزی عرق بریزی!
هرقدر برای وقتت بیشتر ارزش قائل باشی، دیگران احترام بیشتری برای شخص تو قائل میشوند.
فقط وقتی مینویسی میفهمی چقدر محتاج نوشتن بودهای.
همیشه در حال نوشتن یک کتاب باش، حتی اگر قرار است تنها خوانندۀ آن خودت باشی.
اگر ننویسی آموختههایت را هدر میدهی.
اول کار، بعد خرید.
بهجای گفتن «سرم شلوغ است» اعتراف کن که در تعیین اولویتهایت ناتوانی.
طوری کار کن تا کار از تو معنای دیگری بگیرد.
اگر خواندن و نوشتن نتوانسته تو را نجات بدهد. بیشتر بخوان. بیشتر بنویس.
برخی حرف کمک را کمک تلقی میکنند. تو از آنها نباش.
۲۵ دقیقه کار کن، ۵ دقیقه استراحت؛ ۲۵ دقیقه کار کن، ۵ دقیقه استراحت؛ ۲۵ دقیقه کار کن، ۵ دقیقه استراحت؛ ۲۵ دقیقه کار کن، ۵ دقیقه استراحت؛ حداقل ۲ ساعت در روز به این ترتیب برای پرداختن به اولویتهایت وقت بگذار.
فرصتی را که صرف سرزنش خودت بهخاطر عقبانداختن کارها میکنی صرف انجام همان کارها کن.
وظیفۀ تبلیغ و ترویج کارهایت را بر عهده بگیر. هیچ کسی مانند خود تو نمیتواند کارت را معرفی کند.
قصۀ زندگیات را بنویس. تجربۀ زیستۀ تو مهم است. از تو فقط یک نسخه در این دنیا وجود دارد.
لینک مرتبط: زندگینامهنویسی
برای خودت یک مانیفست شخصی بنویس.
اگر واقعاً قصد رسیدن به اهدافت را داری، آنها را هر روز مرور کن.
به این بیت فردوسی فکر کن: «بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی». با فارسی مانند یک گنج برخورد کن.
همیشه خطاب به یک مخاطب مشخص بنویس، گرچه ممکن است مخاطبان تو هرگز متوجه این موضوع نشوند.
یک موجود خیالی بساز. از تکنیکهای شخصیتپردازی برای غنی کردن این موجود استفاده کن. سپس بگذار موجود خیالی تو در داستانها و محتواهایت نقش ایفا کند. حتا میتوانی به ساختن عروسک و مجسمۀ او هم فکر کنی.
نه گفتن بدون عذاب وجدان را تمرین کن. با حال خوب نه بگو. به چیزهایی فکر کن که با با نه گفتن به دست میاوری.
کامنتنوشتن برای دیگران در برنامۀ روزانهات قرار بده و تلاش کن سطح کیفی کامنتهایت را مدام بیشتر کنی. (+)
همیشه در ساعاتی از روز آفلاین باش و موبایل را خاموش کن و دور از دسترس خودت قرار بده. (+)
توانایی ذهنت در ساعات ابتدایی روز را دستکم نگیر. شب هرگز کیفیت روز را ندارد.
با هیچ کسی جز دیروز خودت رقابت نکن. رقابت با دیگران خورۀ روح و روان است.
هر شب، پیش از خواب برنامۀ روز بعدت را بنویس.
از کمک کردن به دیگران لذت ببر، و مدام به دنبال راههای تازهای برای یاری رساندن به آنها باش.
به خاطر چیزهایی که داری سپاسگزار باش. (+)
برای نوشتن منتظر ایده نباش. نوشتن را شروع کن و بگذار ایدهها حین نوشتن خلق شوند.
هر روز پیادهروی کن؛ ترجیحاً بدون موبایل.
یک کسبوکار آنلاین بساز. این کار مجبورت میکند تا برای یادگیری بسیاری از مهارتها بکوشی.
فهرستی بنویس از تمام آدمهایی که از دوست داری “معلم” تو باشند.
۱۰ کلمۀ محبوب خودت را بنویس و دربارۀ هر کدام جستار کوتاهی قلمی کن. (+)
حرفهای دلت را در قالب دیالوگ بنویس. بگذار “من” و “من” با هم گفتگو کنند و به نتیجه برسند. از این روش برای گرفتن تصمیمهای مهم هم استفاده کن.
لینک مرتبط: دیالوگنویسی
گزینهها را کمتر کن. با اضطرابِ انتخاب از میان گزینههای گوناگون انرژی خودت را هدر نده.
طنز مهم است. طنز بخوان، طنز بنویس. طنز خاص خودت را داشته باش.
حکایتنویسی را یاد بگیر. رخدادهای سادۀ زندگی روزمرهات را حکایت کن.
سوال طرح کن. هر بار که نمیدانستی چه چیزی بنویسی، هر نوع سوال منطقی و فرامنطقی که به ذهنت رسید یادداشت کن.